افسانهء پری دندونی از کجا اومده؟

افسانه پری دندونی

وقتی بچه ها دندونش می افته، مامان ها به بچه میگن که اون دندون رو زیر بالش بذاره تا پری دندونی، بیاد و براش یه جایزه خوب بذاره جای دندونش. اما این افسانه از کجا اومده؟

یه پری در کنار یه رودخانه توی خونه کوچیکش زندگی می کرد. خونه اون توی ریشه درخت های کنار رودخونه بود. پری کوچولو چیزهایی رو که مردم در رودخانه می انداختند، پیدا می کرد و تمیزشون می کرد و باهاشون بازی می کرد. مثلا قلاب های ماهی گیری، سکه ها، تیله ها و چیزهای اینجوری که کف رودخونه پیدا میشه. اما بیشتر از همه، زیورآلات کوچیک رو دوست داشت. چون وقتی اونها رو پیدا می کرد ، می تونست خاطراتی رو که اون زیورآلات ساخته بودند حس کنه. وقتی یک تیله رو پیدا می کرد می تونست حسی رو که یک کودک با اون تیله داشته احساس کنه و حتی صدای اون بچه و خوشحالیش رو هنگام برنده شدن توی بازی با دوستاش، بشنوه.

اما این پری کوچولو، بیشتر از همه دوست داشت که یه دندون بچه پیدا کنه کف رودخونه. هر روز رودخونه رو می گشت، اما دریغ از یه دونه دندون بچه که افتاده باشه تو آب.

اما چرا پری دوست داشت یه دندون  پیدا کنه؟

افتادن دندون برای هر بچه ای، نشان از بزرگ شدنش داره . یه قدم به سمت بزرگ شدن. و پری دوست داشت بدونه که یه بچه چه احساسی داشته وقتی دندونش افتاده و احتمالا حس کرده که داره بزرگ میشه. اما حیف، حتی یه دونه هم پیدا نمی کرد.

یه روز پری یه صدایی شنید، صدای چند تا بچه که داشتند بازی می کردند اون طرفها و صدا بلند و بلندتر شد. پری داد زد “آدم ها” و بازیشو رها کرد و رفت کنار ریشه های درخت و قایم شد.  سه تا دختر کوچولو اومدن کنار رودخونه، بدون جوراب بودند و پاهاشون رو کردن تو آب و شروع کردن به همدیگه آپ پاشیدن و خندیدن.

داستان پری دندونی

اما آخرین دختر کوچولو انگار از آب می ترسید. برای همین زیاد وسط رود نرفت. همون کنار ماسه های نرم لب رودخونه بازی می کرد. دقیقا کنار جایی که پری قایم شده بود. پری سعی کرد بپره توی سایه، بدون اینکه دخترک اون رو ببینه، اما دخترک خیلی نزدیک پری بود و اون رو دید و چشم های آبی رنگ دخترک گرد شد!

دیدار دختر کوچولو با پری دندونی

دخترک رفت نزدیک تر و لباس پری رو لمس کرد، انگار میخواست مطمئن بشه که اون واقعیه. پری خشکش زده بود و نمی دونست حرف بزنه یا پر بزنه و فرار کنه.

دخترک زیر لب آروم گفت: “تو یه پری هستی؟”

پری سری به نشانه ی تایید تکان داد.

دخترک سری چرخوند به سمت زیر ریشه های درخت و پرسید: ” اینجا خونته ؟”

وقتی دخترک گفت “اینجا” زبونش گرفت. انگار نمی تونست درست تلفظ کنه. پری با خودش گفت که نکنه یکی از دندون های دخترک افتاده یا لقه. نزدیکِ دخترک شد و اون دندون رو تکون داد. دخترک زد زیر خنده. و گفت : “چیه؟ چیکار میکنی پری کوچولو؟ نکنه میخوای مث بزرگترا، دندون منو تکون بدی؟”

قصه پری دندونی

پری گفت: “من خنزل پنزل جمع می کنم و همیشه دوست داشتم یه دندون بچه هم داشته باشم”.

دخترک گفت: “باشه. من میدمش به تو. اما الان که هنوز تو دهَن منه. وقتی لق شد و افتاد میدمش به تو”.

در این لحظه اون دو تا دختر کوچولوی دیگه متوجه شدند که دوستشون با اونا بازی نمی کنه و یکیشون داد زد: “لوئیس، چرا با ما بازی نمی کنی؟”

لوییس به پشتش نگاهی کرد و گفت: “دارم دنبال یه چیزی می گردم. الان میام”. لوئیس به سمت پری برگشت و گفت : اگر دندون منو میخوای، من اون رو وقتی که افتاد، می ذارم زیر بالشم. بیا خونمون و اون رو بردار”. و لوییس دوید رفت پیش دوستاش.

پری میره خونه لوئیس کوچولو

پری خیلی خوشحال بود و توی پوست خودش نمی گنجید از اینکه بالاخره می تونه دندون یه بچه هم داشته باشه و اون رو تو دستاش بگیره و لمس کنه. یهو با خودش فکر کرد: “لوییس پس چی؟ من هم باید برای اون یه هدیه بگیرم! برای همین تو خنزل پنزل هاش نگاهی انداخت و یه سکه نقره پیدا کرد”

داستان پری دندونی

اون شب، پری رفت سمت خونه لوئیس و دعا میکرد که دندون لق لوئیس افتاده باشه. لوئیس در خواب بود. پری رفت بالا سر لوییس و نگاهی کرد به دهان لوییس، و یه جای خالی دید، انگار دندون افتاده بود. پری رفت زیر بالش لوئیس و دندون رو پیدا کرد. اون رو برداشت و به جاش سکه نقره رو گذاشت و از پنجره پرید بیرون به سمت خونه خودش در کنار رودخونه. جایی که می تونست هر بار که دندون رو لمس میکنه، خاطرات شاد لوئیس رو حس کنه.

فردای اون رو وقتی لوئیس بیدار شد، سکه رو زیر بالشش پیدا کرد. خیلی خوشحال بود، نه تنها به خاطر خنده ی قشنگش با جای خالی دندونِ افتاده، بلکه بخاطر هدیه ای که پری براش گذاشته بود هم خوشحال بود.

لوئیس داستان پری رو برای دوستاش می‌گه

وقتی رفت به مدرسه، نتونست جلوی خودشو بگیره و داستان رو برای همه دوستاش تعریف کرد. اما هیچکس باور نکرد. لوئیس هم که عصبانی شده بود، بهشون گفت “حالا که باور نمی کنید، خودتون وقتی به اندازه کافی بزرگ شدید و دندونتون افتاد امتحان کنید”. بعد هم تنها رفت خونه.

داستان پری دندونی

فردای اون روز، یکی از دوستای لوئیس بدو بدو اومد پیش لوئیس، با یه جای خالی دندون رو صورتش و یک سکه تو دستش! و نفس نفس زنان گفت: “لوئیس، من دیشب دندونم افتاد و گذاشتمش زیر بالشم .نگاه کن چی پیدا کردم زیر بالش! پری برای منم یه سکه آورده”.

کم کم بقیه بچه ها هم همین کار رو انجام دادند و صبح از زیر بالششون یه دونه سکه پیدا کردند. واسه همین دیگه به اون پری میگفتند “پریِ دندونی”.



امکان نظر دادن در اینجا وجود ندارد

شبکه های اجتماعی ما

اینستگرام نی نی کده

طراحی اتاق کودک طراحی اتاق کودک

چگونه اتاقی هماهنگ با سن کودک خود طراحی کنیم

هنر کودکانههنرهای کودکانه

انواع هنرهای مختلف برای پرورش خلاقیت کودکان

زبان انگلیسی و فرانسه کودکان زبان انگلیسی و فرانسه کودکان

کودکان می توانند از دو سالگی دو زبان را یاد بگیرند

 جشن تولدهای کودکانه جشن تولدهای کودکانه

یک جشن تولد متفاوت از آنچه تا کنون برای کودک خود گرفته اید