درمان تنفر از خویشتن، بخشیدن خود است
روزها زیاد پیش میاد که افرادی را ببینم که به وجدان خود بی احترامی کرده اند و هر روز در حال قضاوت خویش، زندگی را می گذرانند. این رفتار تبدیل میشود به نوعی قضاوت نهایی درباره خویشتن و به نظر می رسد تغییری در آن ایجاد نمی شود.
من در زندان با مردانی بودهام که پیش من میآمدند و از من میخواستند که رازشان را با کسی باز نگویم و در گوشم میگفتند که هنوز با آنچه در گذشته کردهاند، کنار نیامدهاند، حتی اگر از آن اتفاق 20 سال گذشته باشد یا حتی برای عملشان تنبیه شده یا حبس کشیده باشند. آنها خود را در زندان از عشق خانواده شان دور نگه میدارند، در حالیکه این بار را بر دوش می کشند.
من با افرادی صحبت کرده ام که به نظر می رسد زندگی عادی را پیش می برند، هر روز کار می کنند، خانوادهشان را به پیش می برند، به همسایه شان لبخند میزنند، اما در درونشان یک نوع مرگ اتفاق میافتد. این یک عقبنشینی از عشق به خود ، به دلیل اعمال گذشته است که دارد دنیای درونی فرد را درگیر میکند، فردی که از بیرون بنظر می رسد که در حال گذران عادی زندگی است.
حتی آدم های مذهبی که به گناهان خود اعتراف کرده اند و می دانند که خداوند آنها را بخشیده است، نمی توانند کاملا از احساس گناه خود بیرون بیایند. من این جمله را از افرادی خیرخواه که سعی در کمک به آدمهای گناهکار دارند، زیاد می شنوم: “آیا تو بزرگتر از خدا هستی؟ اگر خدا تو رو بخشیده، پس وقتشه که تو هم با این مساله کنار بیایی و به زندگیت ادامه بدی”. البته اگر به این آسانی بود.
تنفر از خویشتن مساله ای است که خیلی زیاد در میان آدمها دیده میشود و راهکار “بابا بی خیالش شو” جوابگو نیست. همانگونه که روی آن فرد مذهبی که می دانست خدا او را بخشیده جوابگو نبود یا روی آن فرد زندانی که حبسِ کار بد خود را کشیده بود.
یک فرد در این شرایط سخت چه کاری باید انجام دهد؟
بخشیدن خود چندان شبیه بخشیدن دیگران نیست، با اینکه هردو برخی پارامترهای یکسان را دارا هستند. هنگام بخشیدن دیگران، شما تلاش میکنید با فردی که با شما خوب نبوده، خوب باشید. اما هنگام بخشیدنِ خود، شما این قضیه را بصورت یک پیشنهاد می بینید، شاید برای اولین بار در سالهای سال! عشقی برای خودتان، با وجود اینکه شما با کارهایتان خود را ناامید کرده اید. در همان زمان که شما خود را می بخشید، شما به ندرت خود را در انزوا از دیگران محكوم می كنید و بخشی از خود بخشش این است كه به سوی كسانی كه توسط اعمال شما رنجیده شدند بروید و از آنها بخشش بطلبید.
چند مرحله برای یادگیریِ بخشیدن خویشتن
مرحله اول: یاد بگیرید فرد دیگری را بخاطر هر ناراحتی ای که برای شما ایجاد کرده ، ببخشید. دلیل اینکه می گویم اول دیگری را ببخشید این است که بخشیدن خویشتن سخت تر است از بخشیدن دیگران است! پس بیایید با بخش های راحتِ مساله، شروع کنیم. همانطور که اینکار را انجام می دهید، به یاد داشته باشید که کار بدی که او کرده بود، توجیه پذیر نبوده و نیست. . سپس قول بدهید که هیچ آسیبی به آبرو و شهرت آن فرد نیز نمی زنید. سپس همانطور که بزرگان گفته اند، دیگران را با “چشمهای جدید” ببینید. ببینید که آن دیگری، شاید بخاطر زخم خودش، شما را زخمی کرده است.
آن دیگری را به عنوان یک فرد مشاهده کنید و می دانیم که همه افراد، خاص، منحصر به فرد و غیر قابل جانشینی هستند. همه انسان ها ارزشمند هستند. همانطور که قلب شما نسبت به این فردِ ناکامل که موجب آزارتان شده بود، مهربانی به خرج میدهد، آمادگی خود را برای دور انداختن دردی که برای شما اتفاق افتاده بود، بسنجید تا این درد را به دیگران (یا افراد بیگناه دیگر که به شما آسیب نرسانده اند) منتقل نکنید. نهایت تلاشتان را بکنید تا مهربانی ای را به آن دیگری روا دارید. این مهربانی می تواند بیان یک صفت خوب درباره آن فرد باشد که درباره اش به دیگران می گویید. این تمرین ها می تواند چند ماه طول بکشد تا سرانجام منجر به این شود که شما این شخص را برای آنچه که برای شما انجام می شود، ببخشید.
در مرحله دوم: تمام آنچه را که در بخشیدن دیگران یاد گرفته اید، روی خود به کار بندید. با خود عهد ببندید که هیچ آسیبی را به خود روا ندارید (مثلا تغذیه بهتر و استراحت و ورزش را پیش بگیرید). خود را با چشمان تازه ای بنگرید. بله، شما نیز ناکامل هستید، اما احساس پشیمانی قدرتمندی که در وجودتان است نشان می دهد که شما در حال حاضر نیت های خوبی نسبت به خود و نسبت به دیگران (که ممکن است به آنها صدمه زده بودید) دارید. شما فردی ارزشمند هستید. سعی کنید درد را تاب بیاورید تا خودتان را نابود نسازید و یا حتی این درد را به دیگران منتقل نکنید. سعی کنید در پایان با خودتان خوب باشید … و سپس به سراغ کسانی که در قبال آنها بدی کرده اید بروید و طلب بخشودگی کنید.
در مرحله سوم: آماده رویارویی با یک چالش باشید، چالشی که ممکن است هغته ها و ماه ها طول کشد. شما در حال توانیابی هستید. و دوران توانبخشی به خودتان زمان بر است.
این فرآیند بخششِ خود، چیزی فراتر از پذیرشِ خود است. در پذیرش خود، شما ممکن است جایی تاب تحمل خود را از دست بدهید. هنگامی که خودتان را میخشید، عشق به خود و دیگران را باز می یابید.
این عشقِ به خود، نارسیسیسم نیست. نارسیسیسم، مجذوب خود بودن است. اما بخشیدن خود، رفتن بسوی خود و دیگران است، بطوری که هر دو را دوست بدارید. این نوعی از محبت است و نه خودپسندی.
با این خوددوستداری، دیگر بهانه ای برای ادامه رفتارهایی که منجر به تنفر از خویشتن شده بود وجود ندارد. به عبارت دیگر، حالا باید سعی کنید آن رفتارها را تغییر دهید. زیرا حالا می دانید که ارزش شما بیش از آن رفتارها است.
بخشیدن خود، ممکن است زمان بر باشد. این یک چالش است، اما چالشی که ارزش تلاش را دارد.
نتیجه ای که میگیریم:
- من نه تنها خودم را میپذیرم، بلکه می توانم خودم را به همان شیوه ای دوست بدارم که دیگران را دوست دارم.
- من فردی هستم که به خود این اجازه را می دهم که تنفر از خود را بعنوان دروغی علیه خودم بدانم و آنرا نپذیرم.
- من اجازه نمیدهم احساس گناه غلط، یا احساس تنفر از خویشتن که حقیقت مرا بازگو نمی کند، مرا شکست بدهد.
- همانطور که توانایی عشق بخشیدن به دیگران را دارم، توانایی عشق دادن را به خودم نیز دارم. اینگونه است که من از بند گذشته ها، رها می شوم.
امکان نظر دادن در اینجا وجود ندارد